خلق آینده
خلق آینده در دستان ماست: ضرورت حیاتی وجود چشمانداز مشترک در کسبوکار
تعریف خلق آینده
در جهانی که سرشار از تغییرات شتابان و نااطمینانیهاست، رسیدن به “آیندهای تضمین شده” در دنیای کسبوکار همچنان رویایی دستنیافتنی است. اما در میان طوفان دگرگونیهای چند سال اخیر، یک حقیقت آشکار شده است: آنچه امروز به صورت جمعی برای ساختن بنیانی انعطافپذیر و سازگار انجام میدهیم، تعیینکننده پایداری ما در برابر موجهای آتی تغییر خواهد بود.
نیاز به چشماندازی مشترک حتی در روزهای آرام نیز ضروری است. خلق آینده به شکل گروهی، تنها مختص دوران بحران نیست؛ بلکه تلاشی پیوسته است که راه رسیدن به موفقیت را مشخص میکند. کسبوکارها با همسو شدن در هدف و مسیر، میتوانند از مرزهای معمول فراتر روند و به قلههایی از دستاورد برسند که مفهوم «ممکن» را از نو تعریف میکند.
در این مسیر خلق فعالانه و مشارکتی آینده است که سازمان، قطبنمای واقعی خود را مییابد و به سوی افقی سرشار از فرصتها حرکت میکند تا به توانمندیهایی دست یابد که تاکنون بیسابقه بودهاند.
چرا چشمانداز مشترک غیرقابل مذاکره است
چشمانداز مشترک صرفاً یک ویژگی خوب و اختیاری نیست؛ بلکه برای کسبوکارهایی که میخواهند اثرگذار باشند، یک ضرورت است. جِن کرونبرگر در مقالهای اخیر در فوربز میگوید: “نبود چشمانداز میتواند به محیط کاری راکد، مشکل در مشارکت کارکنان و پایین آمدن سطح هدفگذاری منجر شود. موضوع فقط این نیست که شرکتها میخواهند در دنیا کجا باشند، بلکه میخواهند دنیا به خاطر وجود آنها چگونه باشد. در مثلث ‘بودن، انجام دادن، داشتن' فرهنگ سازمانی، چشمانداز همان ‘بودن' است.”
علاوه بر این، پژوهشها تأثیر چشمانداز مشترک بر نتایج ملموس کسبوکار را نشان میدهند: طبق مطالعهای از شرکت بِین اند کمپانی بر روی ۵۰۰ شرکت در یک دوره ده ساله، شرکتهایی که چشمانداز مشخصی داشتند، رشد درآمدی ۱۲ برابر بیشتر از شرکتهای فاقد چشمانداز را تجربه کردند (زوک و آلن، “ذهنیت بنیانگذار”). وقتی سازمانی فاقد چشمانداز یکپارچه است – یعنی آیندهای که همه درباره مسیر و اهداف آن توافق دارند – تلاشهایش میتواند پراکنده و ناکارآمد شود.
تیمی از پاروزنان را در یک قایق تصور کنید که هر کدام با ریتم و جهتی متفاوت پارو میزنند. این ناهماهنگی نه تنها پیشرفتشان را کُند میکند، بلکه میتواند آنها را از مسیر منحرف کند یا حتی بدتر، باعث برخورد و واژگونی قایق شود. به همین ترتیب، در نبود چشماندازی روشن و مشترک، بخشهای مختلف یک شرکت ممکن است اولویتهای متضادی را دنبال کنند و منابع و انرژی ارزشمند را هدر دهند. این پراکندگی میتواند به از دست رفتن فرصتها بینجامد، زیرا توان بالقوه شرکت در میان مجموعهای از اقدامات نامنسجم پخش میشود. در نهایت، این وضعیت میتواند به عملکرد و نتایجی بسیار پایینتر از آنچه با رویکردی هماهنگتر میتوانست به دست آید، منجر شود.
واقعیت تلخ: به اندازهای که فکر میکنیم همسو نیستیم
بیشتر سازمانها بر این باورند که چشمانداز مشترکی دارند، اما اگر کمی عمیقتر بررسی کنید، با واقعیتی کاملاً متفاوت روبرو خواهید شد. مطالعهای از موسسه لیدرشیپ آیکیو برروی ۲۱,۰۰۰ کارمند نشان میدهد که تنها ۲۹ درصد کارکنان معتقدند چشمانداز راهبرشان برای آینده، همواره با چشمانداز سازمان همسو است.
جای تعجب نیست که وقتی از اعضای تیم درباره دیدگاهشان نسبت به آینده شرکت پرسیده میشود، پاسخها به شدت متفاوت است. این ناهمسویی صرفاً یک فرضیه نیست؛ شکافی ملموس است که تأثیر آن را میتوان در سراسر استراتژی و عملیات سازمان احساس کرد.
نیروی دگرگونکننده چشمانداز مشترک
چشمانداز مشترک، وقتی سازمانی آن را صادقانه میپذیرد، به ضربان قلب هستیاش تبدیل میشود. عدسیای است که تصمیمها از دریچه آن گرفته میشوند و چراغ راهی است که مسیر شرکت را روشن میکند. با این حال، قدرت واقعی چشمانداز مشترک زمانی آشکار میشود که از دنیای انتزاعی ایدهها فراتر رفته و در اقدامات روزمره افرادی که سازمان را میسازند، جاری شود. داشتن یک بیانیه چشمانداز که در گوشهای از برنامه کسبوکار یا روی دیوار اتاق استراحت نصب شده، کافی نیست. چشمانداز باید تصویری زنده و پویا باشد که بر بوم فرهنگ سازمان نقش بسته است.
این چشمانداز باید با چنان وضوح و اشتیاقی بیان شود که هر عضو تیم بتواند خود را در آن ببیند. در حالت ایدهآل، شما میخواهید تیمی داشته باشید که نماینده بخشهای مختلف شرکت باشد و این چشمانداز را بیان کند، به گونهای که صدای همه شنیده شود. اعضای تیم باید بتوانند نه تنها نتیجه نهایی، بلکه تأثیر مشارکتهای فردی خود در دستاورد جمعی را نیز تصور کنند. این سطح از جزئیات و وضوح، چشماندازی ایستا را به نیرویی پویا تبدیل میکند که الهامبخش عمل است و سازمان را به سوی اهدافش پیش میبرد. درست مانند تبدیل یک عکس ثابت به فیلمی با کیفیت بالا، که هر صحنهاش انگیزهبخش است و داستان را به پیش میراند و تخیل و تعهد همه کسانی را که بخشی از آن هستند، به خود جلب میکند.
پارادایم جدید: آینده خلق شده
چه میشود اگر سازمانها به جای پیشبینی آینده بر اساس گذشته، رویکردشان را تغییر دهند و آینده را «از دل آینده» خلق کنند؟ تصور کنید که ابتدا مشخص کنیم میخواهیم کجا باشیم و سپس از آنجا به عقب، مسیری تا زمان حال ترسیم کنیم. این رویکرد، همانطور که پیتر دراکر در گفته معروفش بیان کرده، خلاقیت را تشویق میکند: «بهترین راه پیشبینی آینده، ساختن آن است.» پس چگونه شروع کنیم؟ همه چیز با درک این نکته آغاز میشود که آینده در قلمرو زبان وجود دارد. با تغییر گفتگوهایمان، واقعیتی را که در آن زندگی میکنیم نیز تغییر میدهیم. این صرفاً یک تمرین فلسفی نیست، بلکه چارچوبی عملی برای برانگیختن تغییر است که پژوهشهای گسترده در زمینه پویاییهای سازمانی نیز آن را تأیید میکنند.
با تکیه بر این پایه، ما خلق آینده را با تجسم زنده نتیجه مطلوب، طوری که گویی پیشاپیش محقق شده، آغاز میکنیم. این تصویر دقیق از آینده به چراغ راهی تبدیل میشود که هر تصمیم و اقدام را هدایت میکند. از این چشمانداز، گامهای لازم برای رسیدن به آنجا را مهندسی معکوس میکنیم و به دقت مسیری از آینده به سمت زمان حال ترسیم میکنیم.
این روش «آیندهنگری معکوس» اطمینان میدهد که راهبردها به محدودیتهای کنونی یا تجربیات گذشته مقید نیستند، بلکه از پتانسیل دگرگونکننده آنچه میتواند باشد، الهام میگیرند. با همسو کردن اقداماتمان با این آینده متصور، گام به گام مسیر تحقق آن را میسازیم و اهداف آرمانی را به نتایج ملموس تبدیل میکنیم. این جوهره خلق آینده از طریق زبان است؛ شکل دادن به گفتگوها و تصمیمهایی که صرفاً به واقعیت کنونی پاسخ نمیدهند، بلکه فعالانه واقعیتی را که میخواهیم به آن برسیم، شکل میدهند.
نتیجهگیری: تجسم فردایی مشترک
ما در آستانه سپیدهدمی نو در راهبری کسبوکار ایستادهایم، جایی که چشمانداز جمعی به سنگ بنای موفقیت پایدار تبدیل میشود. با بهرهگیری از قدرت زبان و اشتیاق مشترک، میتوانیم آیندهای را بسازیم که دلها و ذهنها را به سوی مقصدی مشترک برانگیزد. و اکنون، پرسش اصلی این نیست که آینده چه در چنته دارد، بلکه این است که ما چه آیندهای را با هم رقم خواهیم زد؟ همچنان که مسیرهای خود را از نو تعریف میکنیم، به یاد داشته باشیم که معیار واقعی موفقیت ما، داستانهای مشترک فردایی است که امروز مینویسیم.