هدایت و راهبری کردن زندگی
زندگی خود را راهبری کنید، نه اینکه فقط زندگی کنید
لحظهای به اولین کلماتی که هنگام صحبت درباره زندگیتان به کار میبرید فکر کنید. آیا بیشتر میگویید “من زندگی میکنم…” یا “من زندگیام را هدایت میکنم…”؟
احتمال بیشتری دارد که شما و افرادی که روی شما تأثیر میگذارند، از عبارت اول استفاده کنید. امروزه در گوگل، عبارت “من زندگی میکنم” ۹۰ برابر بیشتر از “من زندگیام را هدایت میکنم” نتیجه دارد. علاوه بر این، استفاده از عبارت “زندگی کردن” در طول قرن گذشته به طور مداوم رو به افزایش بوده است، همانطور که مقایسه آماری من در کتابهای انگلیسی زبان نشان میدهد.
من به متفکران امروزی پیشنهاد میکنم که این روند زبانی را تغییر دهند. سعی کنید از عبارت “هدایت زندگی” برای صحبت درباره اینکه که هستید و میخواهید چه کسی باشید استفاده کنید. در زیر سه دلیل میآورم که چرا “هدایت زندگی” نشاندهنده شیوهای پیشرفتهتر و حتی والاتر برای بودن در دنیای کسب و کار و فراتر از آن است.
کسانی که زندگی خود را هدایت میکنند، الگویی برای دیگران میشوند. در سال ۱۹۲۶، شروود اندرسون نویسنده در نامهای به پسر ۱۷ سالهاش جان، که درباره مسیر تحصیلی و شغلیاش میاندیشید، نوشت:
“اگر قرار بود دوباره زندگیام را هدایت کنم، احتمالاً باز هم نویسنده میشدم، اما مطمئنم اول توجهم را به یادگیری انجام کارها به طور مستقیم با دستانم معطوف میکردم. هیچ چیز به اندازه انجام دادن کارها رضایتبخش نیست.”
تأمل اندرسون نشان میدهد که تصمیمگیری و یادگیری هدفمند چه نقش مهمی در هدایت زندگی دارند. بله، او اذعان میکند که انتخاب نویسندگی به عنوان شغل تصمیم خوبی بود و دوباره هم همین کار را میکرد. با این حال، مواردی بود که از نظر دور مانده بود و بعداً به بینشهایی منجر شد.
او آرزو میکند که قبل از ورود به دنیای انتزاعی داستاننویسی، اول یاد میگرفت چیزها را مستقیماً، مانند یک صنعتگر با دستانش تجربه کند. اما مهمتر از همه، او با نوشتن درباره چگونگی هدایت زندگیاش و آنچه ممکن بود متفاوت انجام دهد، عمداً الگویی برای هدایت زندگی دیگران ارائه میدهد
راهبری زندگی، پیشنیاز رشد شخصی و حرفهای است. وقتی زندگی خود را راهبری میکنیم، چشماندازی تعیین میکنیم و آگاهانه تصمیم میگیریم از وضعیتی پایینتر به وضعیتی بالاتر پیشرفت کنیم. ما به زندگی کردن صرف تن نمیدهیم.
این ایده را در مقاله “اقتصاد” هنری دیوید ثورو در سال ۱۸۵۴ میبینیم: “اکثر مردم زندگیهایی از سر ناامیدی خاموش را هدایت میکنند. آنچه تسلیم نامیده میشود، ناامیدی تأیید شده است.”
در نگاه اول این جملهای بدبینانه به نظر میرسد. اما ثورو از این توصیف برای ترغیب خوانندگان به خودآگاهی تازه استفاده میکند، نقطه شروعی برای شکل دادن آگاهانه به زندگی به جای پذیرش منفعلانه آن.
راهبری زندگیتان به معنای پرورش خودآگاهی است و بنابراین شما را آماده میکند تا تشخیص دهید نقاط قوت و علایقتان کجاست و از چه نوع کارهایی باید اجتناب کنید اگر میخواهید به ناامیدی خاموش خود پایان دهید.
بیش از یک قرن پس از ثورو، یک پژوهشگر برجسته راهبری با شواهد تجربی این بینش را تأیید کرد و نوشت: “… کارمندی که خودآگاهی را با انگیزه درونی ترکیب میکند، محدودیتهای خود را میشناسد – اما به اهدافی که دستیابی به آنها بسیار آسان به نظر میرسد رضایت نمیدهد.”
کسانی که زندگی خود را راهبری میکنند از فناوری به عنوان دریچهای جدید برای خودکاوی استفاده میکنند. میتوانید با استفاده از فناوری زندگی کنید – خرید کنید، سرگرم شوید، دوست مجازی یا دنبالکننده شوید. در این مسیر دادههای شخصی زیادی تولید خواهید کرد.
به طور متناقض، این ردپاهای زندگی شما – در وب، صندوقهای فروشگاهها، یا استفاده از گوشی هوشمند – برای دیگران جالبتر از خودتان است. بازاریابها شما را دستهبندی میکنند، هدف قرار میدهند و تحلیل میکنند.
اما چطور است از فناوری برای بررسی خودتان هم استفاده کنید، به عنوان راهی برای تولید هدفمند دادههای شخصی برای تأمل خصوصی؟ این سؤال اساساً جدیدی است که افراد راهبری زندگی خودشان برایشان مهم است، شروع به پرسیدن آن کردهاند.
برای مثال، چگونه تعدادی از متخصصان از فناوریهای تحلیل خودکار برای بررسی جنبههای قابل اندازهگیری زندگیشان استفاده میکنند. آنها جای خود را با افراد ناشناسی که آنها را ردیابی میکنند عوض میکنند و در عوض از ابزارهای جدید برای تولید دادههای شخصی فقط برای خودشان استفاده میکنند.
یکی از مصاحبهشوندگان از فناوری گوشی هوشمند برای پیگیری خلق و خوی خود در موقعیتهای مختلف استفاده میکرد تا تحلیل کند کدام شغل او را خوشحال میکند. مصاحبهشونده دیگر، یک مهندس نرمافزار، از فناوری برای پیگیری عادات کاری روزانهاش به عنوان راهی برای افزایش بهرهوری و رضایت شغلی استفاده میکرد.
در هر دو مورد، آنها از فناوری استفاده کردند تا تصویری از اینکه چه کسی هستند ترسیم کنند و ببینند آیا واقعاً زندگیشان را در مسیر مورد نظرشان راهبری میکنند یا نه. البته فناوری تنها راه رسیدن به خودآگاهی نیست، هرچند میتواند به دروننگری کمک کند.
کلمات مهم هستند. آنها چارچوب تفکر ما را شکل میدهند. گفتن “من زندگی میکنم…” زنجیرهای متفاوت از فکر و عمل را آغاز میکند نسبت به “من زندگیام را راهبری میکنم…”. به نظر من، “زندگی کردن” ساختاری تکراری است. فعل مانند اوروبوروس، مار اسطورهای که دور خودش میچرخد تا دم خود را بخورد، به اسم خود میچسبد. همچنین به کارکرد زیستی پایه به عنوان هدف نهایی اشاره دارد. یک حلزون یا گاو هم میتواند زندگی کند، اما آیا یک انسان نباید کار بیشتری انجام دهد؟