نگاهی به پیوند مدیریت دانش و تحول دیجیتال – قسمت دوم

در عصر حاضر، سازمانها برای بقا و رشد در محیطهای پیچیده و پرشتاب، نیازمند سازگاری پیوسته با تغییرات فناورانه هستند. تحول دیجیتال، فرایندی فراتر از صرفاً بهکارگیری ابزارهای نوین است. به تعبیر هربرت (2017)، این تحول نیازمند ایجاد ساختاری درونسازمانی است که امکان بررسی، آزمایش و استفاده راهبردی از فناوریهای نوین را فراهم کند. در واقع، آنچه در کانون این رویکرد قرار دارد، توانمندسازی سازمان برای یادگیری مستمر و بازنگری در روشهای کاری است.
در همین راستا، چارچوب نظری سیستمهای اجتماعی-فنی (Socio-Technical Systems – STS) نقش مهمی در درک پیچیدگیهای تحول دیجیتال ایفا میکند. این نظریه که نخستین بار توسط تریست و بامفورث (1951) در زمینه فعالیتهای معدنکاری معرفی شد، امروزه در صنایع مختلف، از جمله تولید، خدمات و فناوری اطلاعات، کاربرد گستردهای یافته است. نظریه STS بر این فرض استوار است که سازمانها از دو بخش اصلی تشکیل شدهاند: عناصر اجتماعی مانند ساختار، فرهنگ، نیروی انسانی و انگیزهها، و عناصر فنی مانند ابزارها، روشها، فناوریها و فرایندها. این نظریه بر تعامل پویا و وابسته میان این دو بخش تأکید دارد.
بر اساس این دیدگاه، موفقیت در تحول دیجیتال، مستلزم توجه همزمان به ابعاد اجتماعی و فنی است. تمرکز صرف بر ابزارهای فناورانه بدون درنظرگرفتن فرهنگ، ساختار یا منابع انسانی، ممکن است نتایج مورد انتظار را به همراه نداشته باشد. بالعکس، غفلت از نوآوریهای فناورانه در محیطی که تعاملات اجتماعی قوی وجود دارد نیز میتواند بهرهوری را محدود کند. هدف، طراحی سیستمی است که در آن فناوری و انسان در تعامل سازنده، سازمان را به سوی نوآوری، پایداری و انعطافپذیری بیشتر سوق دهند.
مطالعهای که توسط بوکشکر و همکاران (2018) انجام شد، با بهرهگیری از چارچوب STS، مدلی نظری برای تحلیل عوامل مؤثر بر مدیریت دانش در بستر تحول دیجیتال ارائه داد. همچنین، تحقیقات لی و چوی (2003) نشان داد که فناوری اطلاعات، در کنار فرهنگ سازمانی، ساختار و منابع انسانی، میتواند بهعنوان توانمندساز کلیدی برای بهبود مدیریت دانش شناخته شود. در پژوهش دیگری، هندزیک (2011) به این نکته اشاره میکند که اقدامات فناورانه و اجتماعی، هر دو در توسعه دانش سازمانی نقش دارند.
از این منظر، درک عمیق عوامل محرک مدیریت دانش در مسیر تحول دیجیتال، نیازمند نگاهی جامع به ابعاد اجتماعی و فنی است.
روش تحقیق
این تحقیق با هدف شناخت عوامل کلیدی تقویت مدیریت دانش در بستر تحول دیجیتال و با رویکردی کیفی طراحی و اجرا شد. برای گردآوری دادهها، مصاحبههایی عمیق با افسران ارشد مدیریت دانش در سازمانهای مختلف انجام شد. این افراد از طریق نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند و ارتباط اولیه از طریق شبکههای حرفهای مانند لینکدین برقرار گردید. مصاحبهها بهصورت مجازی و از طریق تماسهای Zoom، ایمیل یا تلفن صورت گرفت.
برای تحلیل دادهها، از روش نظریه زمینهای (Grounded Theory) و تحلیل مضمون استفاده شد. چارچوب تحلیلی جیویا (Gioia et al., 2013) بهعنوان روشی معتبر در پژوهشهای کیفی، مبنای کار قرار گرفت. بر اساس اصل اشباع دادهها (Data Saturation)، مصاحبهها تا زمانی ادامه یافت که دادههای جدید، اطلاعات تازهای به تحلیلها اضافه نمیکردند. در این مطالعه، از میان 26 فرد دعوتشده، 9 نفر مشارکت کردند. اشباع مفهومی پس از مصاحبه با پنجمین فرد حاصل شد و تا نهمین مصاحبه، الگوهای اصلی و مضامین نهایی شناسایی شدند.
اطلاعات حاصل از مصاحبهها با استفاده از نرمافزار NVivo 12 کدگذاری و تحلیل شد. این دادهها با تمرکز بر مؤلفههای اجتماعی و فنی، در قالب دستهبندیهای مفهومی و محوری طبقهبندی شدند. همچنین، بهمنظور اطمینان از دقت و اعتبار دادهها، هویت پاسخدهندگان در گزارش نهایی محرمانه باقی ماند.
این رویکرد پژوهشی، با تکیه بر دادههای واقعی و تحلیلهای نظاممند، توانست تصویری دقیق از نقش متقابل فناوری و عوامل انسانی در مدیریت دانش در عصر دیجیتال ارائه دهد. یافتهها میتوانند به تصمیمگیران و مدیران سازمانی در طراحی راهبردهای موفق تحول دیجیتال کمک کنند.
